tg-me.com/goodlifefee/69771
Last Update:
#دوقسمت صدوپنج وصدوشش
📝پری
بالاخره رسیدیم سد کرج ،فضای عالی و دوست داشتنی ،نسیم خنک از روی آب به صورتمون میخورد و حالمون رو بهتر میکرد ،حامد گفت پری چه تصمیمی داری؟میگم اگر قصدت رفتنه و نمیخوای ایران بمونی بگوو من کارهام رو ردیف کنم بیام اون طرف ،شاید قسمت اینه اون ور آب باهم باشیم میدونی چیه من نمیتونم فرصتی که خدابعد از مدتها التماس و زاریه من برام مهیا کرده از دست بدم حتی شده یه فرصته،کوتاه برای شناخت و اعتماد بیشتر تو به من باشه من میخوام امتحانش کنم نمیخوام بعداً افسوس بخورم و خودمو سرزنش کنم کاری که این سالها با خودم کردم میخوام حتی اگر خدای نکرده تو قبولم نکنی پیش خودم بگم من تمام سعیم رو کردم اما نشد ،پرررری،تو میتونی کسی رو که از اشتباهش پشیمونه و سعی در جبرانش داره و بهت التماس میکنه رو نبخشی؟؟نگاش کردم و گفتم حامد اینقدر صغری کبری نچین،اینقدر حرفه ای و استادانه،با اون زبان و بیان پر ادبیاتت،با من حرف نزن که مثلاً منو خام کنی یا تحت تاثیر بزاری ،من اگر تمایلی به تو نداشتم الان اینجا نبودم ،من فقط میخوام فرصت بیشتری داشته باشم برای شناخت حامد جدید و برای اینکه بتونم به خودم ثابت کنم عشق میتونه دوباره زندگی رو به جریان بندازه حامد لبخندی زد و گفت خب خدا رو شکر که تو هم به من میلی داری ترسم از این بود که این همه اصرارت بر رفتن به خاطر حضور آدم دیگه ای تو زندگیت باشه اونم اون ور آب ،هر چند گفتی که نتونستی و نشد با خودت کنار بیای اما من یه مردم و گاهی غرور و تعصبم بر منطق و دلم غلبه میکنه حسود میشم ،بد میشم با ناراحتی گفتم چقدر بدددد؟چقدر متعصب؟؟چقدر غروررر؟این مهمه اندازه ی اینا مهمه چون اگر بیشتر از حد مجاز باشه میشی حامد ده سال پیش مرد باید غرور و تعصب داشته باشه ،مرد باید غیرت و جذبه داشته باشه اما به اندازه ،به وقت ، جای مناسب و همه ی اینها منو میترسونه که اگر هنوز در تو حامدسالها پیش زندگی میکنه با همون اندازه غیض و غرور و....من طاقت وتحمل زندگیه باهاش روندارم حامدباناراحتی گفت خب واسه همین میگم کمی به هم زمان بدیم تادوباره همو بشناسیم ،تاتو بتونی حامد جدید رو بشناسی وبفهمی و دل بدی،و اعتماد کنی به من به حامد الان نه حامد قبلی که توخاطرت مونده ،گفتم باید با دانشگاه یه هماهنگی های بکنم بهت میگم فعلا دوسه ماه هستم و شاید همین کفایت کنه برای ادامه دادن یا ....حامد پرید وسط حرفم وگفت اما وشایدو...نداره ادامه میدیم وبه نتیجه ی مثبت میرسیم خندیدم واقعا حامد اون حامد سابق نبودچندوقت گذشت تقریبا هر روز حامدرومیدیدم و باهم جاهای مختلف میرفتیم،از پارک و شهر بازی تا کافی شاپ ورستوران و جاهای دیدنی ،درتمام این مدت کوچکترین رفتار بدی ازحامد ندیدم عصبانی نمیشد ،منطقی بود ،مهربون وبا محبت رفتار میکرداصلا انگاریه حامد دیگه متولد شده بودسه ماه به سرعت گذشت ومن بایدبرمیگشتم،به حامد وابسته شده بودم ووقتی نمیدیدمش دلم براش تنگ میشد اما برای انجام یه سری کارهای عقب مونده بایدبرمیگشتم البته ازیک نظر هم بدنبودهم خودم رومحک میزدم که تو این چندماه که دوباره حامد رو دیده بودم وبرای آینده مون چه تصمیمی باید بگیرم هم نیاز بود که مدارک و تعلقاتم رو جمع وجور کنم و اگر قراره برای همیشه به ایران برگردم چیزهایی که اونجا داشتم روباید تبدیل به پول میکردم ،اون روز قبل از اینکه بخوام به حامد بگم قراره دوروزه دیگه برگردم باهاش قرارگذاشتم حامدمثل همیشه شیک ومرتب وخندان اومد سر قرار ،میدونست زمان اقامتم تموم شده اما دقیق نمیدونست که چه روزی میخوام برم اصلا بعدازاین چندماه بودنه با هم به چه نتیجه ای رسیدم نگرانی توچهره اش مشخص بود
رفتیم کافی شاپ دوتاقهوه با کیک سفارش دادیم ،گفتم حامدجان من دو روز دیگه باید برگردم حامدنگاهش به میزبود و دسته ی فنجون روگرفته بودو میچرخوند گفتم حقیقتش اینه که من تو این مدت که باهم بودیم فهمیدم که جز توکس دیگه ای رونمیتونم وارد زندگیم کنم واگر قرار باشه باکسی ازدواج کنم وتاآخر عمر کنارش باشم ترجیح میدم اون آدم تو باشی اما به خاطر انجام یه سری کارهامجبورم برگردم حامد سرش روبلندنکرد و همونجور خیره به میزآهی بلند کشید و گفت برمیگردی ؟اگه بری روبرگشتنت چند سال طول بکشه چی؟پری از من دیگه چیزی نمونده،میخوای این ته مونده ی نفسم روبه سوزوآه بکشونی و زجر کشم کنی؟اگه رفتی وتصمیمت به موندن بود چی؟پری من تحمل ندارم برام خیلی سخته ،سرم روخم کردم که صورتش روببینم ،صورتش قرمز بود و اشک روی گونه هاش میغلطید از دیدنه اشکش به گریه افتادم وگفتم نه به خدا حامد برای منم سخته باورکن ،اما نمیتونم همه چیزرواونجا ول کنم و اینجا بمونم برای راستو ریست کردنه کارهام میرم،برمیگردم بهت قول میدم من خودم دلم اینجاست،طاقت دوریه دوباره رو ندارم مطمین باش حامد من هم دوستت دارم هم بهت وابسته م هم دلم نمیخواددوباره ازدستت بدم
@goodlifefee
BY حس خوب زیستن
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/goodlifefee/69771